پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

20 ماهگیت مبارک

عزیز دل مامانی با یه روز تاخیر 20 ماهگیت مبارک.به دنیای جدیدت خوش اومدی. الانا خیلی به عدد 20 علاقه داری .دیگه دوس داشتنی هات بنا به درخواسته خاله عطی از 10 به 20 رسیده و همه چیو بی (20 تا) دوس داری.الانم میگم پرهام چند ماهه شده با ناز و ادا که مامان هلاکشم میگی بی(20)ایشالا که 120 ساله بشی. کادوی تولدتو چون الان مورد نیازت بود 4 ماه جلوتر گرفتیم.سه چرخه رویایی.کلی ذوقشو کردی تا میگیم پرهام چی داره میگی چرخ.چه رنگیه ؟ سیا. توی پست بعدی حتما عکسای خوشگلتو میزارم نفس مامان ...
23 مرداد 1393

تلخ ِ تلخ

پرهامم، دنیایی که من وبابایی تموم سعیمونو داریم میکنیم که برات بسازیم پر از آرامشو شادیه .دنیایی که لحظه لحظه ی نفس کشیدنمونو مدیون خدای بزرگ و مهربونیم.اما یه گوشه ی این دنیای پرهیاهو ،واقعیت برخلاف میل همه ی ماهاست. عزیز دلم ،غزه شهریه که الان به هیچ عنوان نمیشه یه ثانیه شونو حتی تصور کرد. شده پر از ناامنی ،خونریزی، بدون هیچ دلیل قانع کننده ای دارن عذاب می کشن و بچه های مظلوم و نازنینشونو جلو چشم پدر و مادراشون پر پر میکنن. ایشالا خدا به حق بزرگیش یه کاری کنه که حق به حقدار برسه.همیشه از دیدن این صحنه های خشن و دلخراش فرار می کردم.اخبار رو هم مدتیه که نگاه نمیکنم.از دیدن این فرشته های کوچولو بغ...
13 مرداد 1393

یه روز پر هیجان

آخرین پنجشنبه ماه رمضون واست پر بود از هیجان و شادی . اولش که با بابایی رفتیم آرایشگاه اول بابا موهاشو کوتاه کرد و بعدش شما دسته گل مامان.هی میگفتی عمو : بابا.یعنی موهای بابا رو کوتاه کرده.عمو هم بهت لبخند میزد بعدش که نوبت خودت شد کلی دَ دَ گفتی که مثلا بریم.عزیزم از بس که مو ،کرک ،نخ به دستت و صورتت بخوره بدت میاد یه بار که این اتفاق افتاد و دست خیستو از بس که درگیر دندونی زدی دهنتو دهنت مویی شد دیگه فراری شدی از عمو جواد.ولی الحق که عمو جواد با صبوری موهاتو هر دفعه قشنگتر از قبل کوتاه میکنه.آخرش هم بهت عیدی میده.و هی میگی مامان :عمو عیدی.همیشه مارو شرمنده میکنه و پولی که بابا تقدیمش میکنه رو تقدیمت...
2 مرداد 1393
1